هر شب از هجران رویت ناله آهسته دارم
ناله جانکاه و سوزان از دل بشکسته دارم
می چکانم خون دل را از کنار دیده گانم
رازها اندرمیان اشک چشم خسته دارم
من نمی دانم چگونه شکر این نعمت گذارم
چون ز چشمه سار چشمم قطره ÷یوسته دارم
چون نگاه تو برویم افتاده گاه گاهی
دیگر از دام خلایق قلب و جانی رسته دارم
ای کلید قفل های بسته و مسدود عالم